معنی میسور ، یاسر
حل جدول
لغت نامه دهخدا
میسور. [م َ سو / می س ُ] (اِخ) نام شهری در ایالت میسور، واقع در هند با 244323 تن سکنه. با خیابانها و پارکهای زیبا که قسمتی از دانشگاههای ایالت میسور در این شهر است.
میسور. [م َ سو / می س ُ] (اِخ) ایالتی در جنوب هند به مساحت 192000 کیلومتر مربع که 2354700 تن سکنه دارد. مرکز آن بنگالور است. کارخانه های فراوان دارد و تقریباً تمام طلای هند از معادن میسور به دست می آید. سلسله ٔ شاهان قدیم میسور که در 1761 م. به دست حیدرعلی خان برافتادند در 1799 دوباره سر کار آمدند.
میسور. [م َ] (ع مص) آسان کردن. (ناظم الاطباء). || آسان شدن، و در این صورت مصدر است بر وزن مفعول. (منتهی الارب) (غیاث). آسان گردیدن. سهل شدن. (یادداشت مؤلف).آسان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار):
که چنین دارو چنان ناسور را
هست درخور از پی میسور را.
مولوی.
|| (ص) آسان شده. (یادداشت مؤلف). آسان کرده شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هرچیز آسان و سهل و دستیاب و دسترس. (ناظم الاطباء). آسان. (آنندراج) (غیاث) (مهذب الاسماء) (دهار) (زمخشری). سهل. آنچه آسان باشد. خلاف معسور. ضد معسور. (تاج العروس).
یاسر
یاسر. [س ِ] (اِخ) ابوالربداء البلوی مولی الدبداء بنت عمروبن عمارهبن غطیه البلویه صحابی است. (الاصابه ج 6 ص 333).
یاسر. [س ِ] (اِخ) محمدبن ابراهیم یاسر ذوالحاجتین اول کسی است که باابوالعباس سفاح بن محمدکه ممیت دولت بنی امیه است بیعت کرده «فحکمه کل یوم فی حاجتین ». (منتهی الارب و تاج العروس).
یاسر. [س ِ] (اِخ) ابن سوید جهنی صحابی است. (تاج العروس) (از منتهی الارب). رجوع به الاصابه جزء 5 ص 333 شود.
یاسر. [س ِ] (اِخ) کوهی است در منازل ابی بکربن کلاب که آن را یا سره خوانند سری بن حاتم گوید:
لقد کنت اهوی یاسر الرمل مره
فقد کاد جنی یاسرالرمل یذهب.
(معجم البلدان و تاج العروس).
یاسر. [س ِ] (اِخ) ابن تنعم یکی از ملوک یمن است و ابوریحان در نسب او آرد: هواسعدبن عمروبن ربیعهبن مالک بن صبیح بن عبداﷲبن زیدبن یاسربن تنعم الحمیری. (آثار الباقیه ص 40). و رجوع به یاسر نیعم شود.
یاسر. [س ِ] (اِخ) ابن عون بن عبدالمنعم الهذلی شهاب بن فضل اﷲ ذکر او کند و گوید به مکه دیدم در سال 88 و در آن حال سن وی حوالی پنجاه سال می رسید.
فرهنگ عمید
میسر
مترادف و متضاد زبان فارسی
مقدور، ممکن، میسر،
(متضاد) نامیسور
فرهنگ فارسی آزاد
مَیسُور، آسان، سهل (خلاف مَعسُور)، (جمع: مَیاسِِیر)،
فرهنگ معین
(مِ) [ع.] (اِمف.) هرچیز آسان و سهل.
معادل ابجد
587